اگر نیمنگاهی به تاریخ هفتهزارساله شهرنشینی داشته باشیم، اساس تشکیل شهرها بسته به شرایط اقلیمی و موقعیتهای جغرافیایی متغیر است اما اینجا، داستانی متفاوت دارد، «قائمشهر یا همان سهراهشاهعباسی (شاهی)» زائیدهی نساجیست، دستهای پینهبسته و نفسهای خسته کارگرانِ این کارخانهی نوستالوژی، جغرافیایی از عاشقی را گرداگرد نساجی آفریدهاند.
اگر در قدیمیترین کوچه و پسکوچههای این شهر دوری بزنید، باز هم نمیتوانید اَبنیهای کهنتر از نساجیِ ویرانشدهی امروز بیابید؛ تخت جمشید و بیستون مردم این شهر، نساجیایست که امروز میراث بیمسؤولیتیِ نااهلانش است و تنها، اشک میتواند یارای دلهای حزین و دردمند باشد.
نساجی و یک شهر ...
و چندین هزار کارگر از سراسر ایران ...
و آفرینش یک فرهنگ غنی که برگرفته از همهی خردهفرهنگها بود.
***
سال یکهزار و سیصد و سی و هشت خورشیدیست، باید رنگ پیراهن تیم فوتبالشان را انتخاب کنند، رنگی زیبندهتر و مقدستر از سُرمهای که رنگ لباس کارگران است، نمییابند و قصه عاشقی از همان سال آغاز میشود. (البته بعدها برای شکیلتر شدن لباسشان، رنگ قرمز را نیز اضافه کردند).
فوتبال ایران که نخستینسالهای بنیادیاش را از سر میگذرانْد، اینبار میزبان تیمی شد که حاصل دسترنج کارگران نساجی مازندران بود.
آنقدر این تیم گُل کاشت، دل ربود و مقابل سختترین رقیبان قلدری کرد که اسم آن، کابوسِ فوتبال ایران شد و لرزه بر اندام حریفان میافکنْد... و قلعه ببرهای مازندران در زمینْ فوتبالِ کهنِ قائمشهر «استادیوم شهید وطنی»، به قربانگاه غولها مبدل شد.
تا اوایل دهه هفتاد، همچنان سطح اول فوتبال ایران، شاهد طنازی ببران مازندران بود که ناخودآگاه بیتدبیری و منفعتطلبیهای سیاسیون، متوجهی حال این باشگاه کهن شد و در عین ناباوری تب قهرمانانه و مخوف فوتبالیِ نساجی فروکش کرد و سالها در حسرت بازگشت به جایگاه اصلی خویش، حیران ماند.
در این میان «عشق» تنها سرمایهای بود که از این تیم به مردم مازندران به ارث رسید و هزاران دل به عشقش همچنان میتپید و
بیستوچهار سال عاشقی
بیستوچهار سال صبر
بیستوچهار سال حسرت
بیستوچهار سال استقامت
بیستوچهار سال امید
بیستوچهار سال غیرت
بیستوچهار سال خستگی
بیستوچهار سال اشک
بیستوچهار سال لبخندهای تلخ
بیستوچهار سال غصه
بیستوچهار سال هقهقهای یواشکی
بیستوچهار سال انتظار
و سرانجام قدرِ بیستوچهار سال شادی نصیبشان شد.
فوتبال ایران به خوشبختی رسید ...
و اینبار حضور امیدبخش سیوهشتیها باز هم قلبها را برای عشق به فوتبال تسخیر میکند.
سجاد پیروزپیمان