چقدر پرنده شدن را دوست دارم .....
پرنده شدن ، میراث خانوادگی ماست...
وقتی دوسالگی ام تمام شد پدر پرنده شد و آنچنان زیبا در آسمان خدا رقص عشق کرد که خدا عاشقش شد و فراخواندش....
حاج منصور، دایی عزیزم، که یادگار روزهای همنفسی پدر در کوی دولفقار آبادان بوده و هست، اونیز پرنده است. سالهاست که بعد کوچ پدر در آسمان رنج و دردهایش پرواز میکند و چه زیبا دردهایش را به تسخیر آرامش روحش در آورده است....
عموفردس، دایی مهربانم که او نیز پرنده ی دیگر خانواده ماست ، او که سالها باهمه ی اثرات مخرب گاز خردل بر ریه هایش همچنان به عشق فرزندان وطن ترانه ی صلح میسراید.
او که از درد گفتن‌را برنمیتابد و همواره به رنج میخندد تا از دل رنجهایی که بر او گذشت به گنجهایی برسد که خود میداند که چه میگویم...
این‌روزها حال این‌پرنده ی خانواده ما خوب نیست...
چقدر آیین پرنده شدن را دوست دارم.
میدانی چرا؟؟؟
چون وقتی با اعتقاد پرواز پرنده باشی، حتی اگر بال و پرت را هم قیچی کنند ، باز هم جایگاهت در اوج آسمان است.
بی بال و پر پریدن هنر پرندگان نیرومند است.
فرق است بین آنچه من میگویم و آنچه دیده ام با آنچه دیگران میگویند.
من پرواز این پرندگان را با چشم‌هایم بارها و بارها از روزهای کودکی ام تا کنون دیده ام...
و خوب میفهمم لذت دوستی با خدا را در اوج رنج و درد....
خوب میفهمم حال منصورها و فردوس ها را وقتیکه غبار فراموشی بر جان جامعه نشسته باشد...
خوب میفهمم معنای سکوت سرشار از فریاد را...
خوب میدانم آیین پرنده شدن را و رسم پرواز را....
دایی جان، خوب میدانم همه ی پرندگان بهشتی ، آنان که یاران همنفس و همراهت در عملیاتهای مختلف سالهای دفاع مقدس بوده اند ، این لحظات را برایت امن یجیب گرفته اند...
جاییکه شهدا هوایت را داشته باشند چه نیاز به ما خاک‌نشینان؟؟
کاش نگاهی کنند به اینهمه بی سرو سامانی ما....
دلم پرنده شدن میخواهد...
پرواز را دوست میدارم.
پروازی که مثل پدرم مرا به آن سوی آسمان ببرد .
جاییکه از رنج و درد خبری نباشد.
جاییکه فردوس ها سرمست از عطر بهارنارنج ها ترانه های عاشقانه بخوانند و منصورها پشت دار عشق فرشی از نور ببافند.
دلم‌پرنده شدن‌میخواهد...تا آنقدر بالا بروم و اوج بگیرم تا دست هیچ نااهلی به بالهایم نرسد، میدانی؟ اینجا زمین است، رسمش دستگیری نیست، اینجا اگر پرنده باشی و بر زمین مانده باشی تیرکمانهای جهالت و حسادت به سمتت سنگ میپراکنند..
اما باز هم دلم پرنده شدن‌میخواهد.
دایی جان دستت را در دستانم بگذار ، چشمانمان را ببندیم و لحظه ای پرواز کنیم در آسمانی که به رنگ‌ عشق و مهربانی ست....

آرزو ولیپور - مدیرکل کتابخانه های استان مازندران

تمامی حقوق این محفوظ و متعلق به با تارنمای دیار فردوس می باشد.

طراحی و اجرا "یکان پرداز آسیا"

Template Design:Ypa Group