به نظر میرسید که مردم ایران بارها آموزش دیدهاند که چگونه با بحرانهای امنیتی برخورد کنند.
حمله اسرائیل به ایران در شامگاه جمعه تصادفی نبود.
دو هفته پیش از حمله، رسانهها پر از تهدید و هشدار برای حمله به تأسیسات هستهای ایران شده بودند.
در لحظهی حمله، ما (گروهی از روزنامهنگاران) در پایتخت، تهران، بودیم؛ در هتلی نزدیک به یکی از مکانهای نظامی مورد حمله قرار گرفته توسط اسرائیل.
صبح روز بعد به خیابانها، فروشگاهها و پارکهای عمومی رفتیم تا واکنش مردم ایران را نسبت به این حمله ببینیم.
به نظر میرسید که مردم ایران بارها آموزش دیدهاند که چگونه با بحرانهای امنیتی برخورد کنند.
نه مغازهای بسته بود، نه خانهای در بسته، نه صفی برای خرید سبزیجات یا سوخت خودروها وجود داشت…
شبهنگام به پارک بزرگی در نزدیکی هتل، در مرکز تهران، رفتیم.
خیابانها و پارکهای متعددی را گشتیم و جوانانی را دیدیم که تنیس روی میز، فوتبال پنجنفره یا بدمینتون بازی میکردند.
در جایجای پارک، گروههایی از جوانان دور هم نشسته بودند، و آنچه جلب توجه میکرد، سماورهای چای شبیه به موکبهای حسینی در عراق بود؛ دور آنها مردم در سنین مختلف جمع شده بودند، چای داغ مینوشیدند و گفتوگو میکردند.
تا شب دوم ماندیم؛ شبی که صدای موشک و پدافند هوایی شنیده میشد.
اما مردم همانطور آرام و بیدغدغه به زندگی خود ادامه میدادند.
نکته عجیب این بود که هیچ آژیر خطری به صدا در نیامد، هیچکس به پناهگاه نرفت، و حتی به ما نیز دستور داده نشد که به پناهگاه برویم!
صبح یکشنبه، سوار اتوبوسی شدیم که از تهران به سوی مرز مهران حرکت کرد.
مسیر طولانی ۱۲ ساعتهای را طی کردیم که شامل توقفهایی برای نماز، ناهار و نوشیدن چای بود.
در این مسیر طولانی، فرصت داشتیم تا همه چیز را از نزدیک مشاهده کنیم؛ حرکت مردم، خودروها و همزمان پیگیری اخبار.
در یکی از شهرها برای خانوادههایمان سوغاتی خریدیم؛ بیشتر ما با پول عراقی پرداخت کردیم و چیزی جز آرامش و اطمینان در چهرههای مردم ندیدیم، با وجود اینکه با علاقه زیاد رویدادها را دنبال میکردند.
مسافت ۷۵۰ کیلومتری از تهران تا مهران، فرصتی است برای مشاهده دقیق اوضاع:
مساجدی که برای نماز واردشان شدیم پر از مردم بودند که برای جشن عید غدیر گرد آمده بودند، خیابانها مملو از خودروها بود.
نکتهی جالب این بود که تمام خیابانهای اصلی با چراغهای سالم روشن بودند؛ نه یک چراغ خراب!
پارکها و فروشگاهها نیز با چراغها و نورافشانی روشن بودند.
اتوبوسی که ما را حمل میکرد، در جادههایی آسفالتشده و منظم حرکت میکرد و تابلوهای راهنمایی هر چند ده متر یکبار، دقیق و پرمعنا دیده میشدند.
ورود و خروج ما از مرز تنها ۲۰ دقیقه زمان برد و اتوبوسی دیگر در سمت عراق منتظرمان بود تا ما را به بغداد برساند.
ما از یکدیگر پرسیدیم:
چرا مردم ایران، با وجود صدای انفجارها و حملات، هیچ اضطرابی از خود نشان ندادند؟
پاسخها:
۱. چون مردم به دولت و مدیریت کشورشان اعتماد دارند.
۲. چون فرهنگ مردم اسلامی است و به سرنوشت خود ایمان دارند.
۳. چون ایران تمامی نیازهای خود را از زمین خودش تأمین میکند.
از زمانی که از تهران خارج شدیم، در دو طرف جاده، کارخانهها، کارگاهها، مزارع با محصولات متنوع، مراتع، جنگلها، درختان و انواع دامها را دیدیم.
۴. چون مردم ایران به مقاومت و پیامدهای آن ایمان دارند و دفاع از فلسطین را وظیفه شرعی میدانند.
۵. چون مردم ایران صبور، مقاوم و بردبار هستند.
۶. چون وسعت ایران زیاد است و ۸۳ برابر سرزمین اشغالی است؛ پس رویدادی با این ابعاد تأثیر چندانی ندارد.
۷. چون مردم ایران سرزمین خود را دوست دارند، دارای تاریخی کهن هستند و این به آنها حس قدرت، صبر و ایستادگی میدهد.
اما پرسش اینجاست:
چرا صهیونیستها با شنیدن هر آژیر، وحشتزده شده و به سوی پناهگاهها میگریزند؟
پاسخ:
چون شهرکنشینان صهیونیست هیچ ارتباط عمیقی با سرزمینی که در آن هستند ندارند؛ نه تاریخی دارند و نه میراثی.
آنها فقط افرادی هستند که از نقاط مختلف جهان با ادعاها و دروغها به اینجا آورده شدهاند.