شاید آن صبح های جمعه که پای تلویزیون 20 اینچ بدون کنترل خانه پدری ام منتظر می ماندم و یا آن روزها که داشتن فیلمهای ویدئویی شهرک الفبا را داشتم هر گز تصور نمی کردم روزی نگارنده سطوری باشم که تو خواننده آن باشی . این اتفاق استوارم کرد که هیچ امر ناممکنی , غیر ممکن نیست .
زخم های فروخفته در وجودتان را احساس می کنم و امروز که دستانت آماج آثار مصرف داروهای درمانی به جای قلم , گج و دفتر و کتاب است را به رنجی تعبیر می کنم که آن را می فهمم .
می ستایمت برای انتخاب طریق زندگی که انتهای آرزوهایم بود . آرزو داشتم که روزی در دانشگاه هنرهای زیبا , هنر بیاموزم که با افتخارات بسیار در رأس رئیس دانشکده هنر و معماری بودید . ارزویم خلق بود که آفرینش شهرک الفبا یک نسل را تطمیع کرد . آرزوی جسارت ایثار برای مردم کشورم را داشتم که اثار به جا مانده از گاز خردل هر روز که راه نفستان را می برد به عاشقانه های زندگیت حریص تر می شوم. آرزویم درست اندیشیدن و آزادی را فریاد زدن بود که عنوان سفیر صلح جهان و معلم برگزیده از سوی یونسکو گوارای سالها تلاشتان باد .
بگذار به رسم عادت دیرینه عمو فردو بنامم تو را که شبیه ترین فرد به رویاهای کودکی های یک نسلی . مشق تفکراتت برایمان آیینه یک زندگی است .
دیگر بار و دیگر بار و دیگر بار برای برگزیدن زندگی پر افتخارت و طی طریقی که برایمان سند آزاد اندیشی مردم ایران است می ستایمت . آرزوی بهبودی و سلامتی تان را دارم .
مهسا قاسم نژاد