شب جانباز
شب
سكوت
پنجره

شبى دم كرده
و كلبه اى رو به باغچه
كه بوى ريحان و خاك
و چوب حسى عجيب را
مى پراكَنَد

شمعى كه روشن است
و پنجره اي كه
رو به فصل هاى هنوز
باز ميشود

كهنه سربازى
كه تمام روز را كه به اجبار
به نامش و به نام هم قطارانش
بر چسب زده اند
زخم هاي بيشماره را شماره
مي كند
و روز جانباز
را به شب پيوند ميزند
ساعت به صفر عشق
12:00
و باراني كه نمي بارد

از پشت پنجره
ماسك ها رژه ميروند
و طاعونِ دروغ
بر گلوگاه مردمان فراموش شده ى شهر خاموش
صداى خس خس نفس هاى
كهنه سربازى را به تماشا ميگذارد
كه بلندا تر از دماوند
بر خواهد خواست
درست در هزاره اي
كه پنجره اش
به قرن پيش رو
باز ميشود
ترانه صلح مادرى ميخواند
و تمام نرگس زار را يك نفس ميدود
من قفنوس تب كرده ام
بر ميخيزم از خاكستر خويش

بداهه فردوس حاجيان
شب جانباز
ساعت به صفر عشق

تمامی حقوق این محفوظ و متعلق به با تارنمای دیار فردوس می باشد.

طراحی و اجرا "یکان پرداز آسیا"

Template Design:Ypa Group