عصر ایران ؛ نهال موسوی - بعد از چند ساعت از حذف زهرا نعمتی کماندار تیم ملی ایران اظهار نظرهای نامسئولانه و ضد ونقیض همچنان ادامه دارد. حال این پرسش مطرح است که آیا بعد از اخراج محمد امین اسدی (بازیکن تیم ملی فوتبال امید ایران) این شجاعت هم وجود دارد که مقصر این حذف زهرا نعمتی (هر کس که باشد) را به دلیل سهل انگاری به ایران بازگردانند؟
امروز می توانست یک روز تاریخی برای دختر کماندار پارالمپیکی ایران تبدیل شود. زهرا نعمتی که با انگیزه فراوان برای اولین بار به جز بازی های پاراآسیایی در بازی های آسیایی هم حاضر شده بود، با یک اتفاق عجیب و نادر حذف تلخی داشت. شرح کل ماجرا این است:
« دور حذفی مسابقات تیراندازی با کمان در بخش ریکرو انفرادی زنان برگزار شد و زهرا نعمتی نماینده کشورمان در مرحله یک سی و دوم حریف پاکستانی خود را با نتیجه شش بر صفر برد و توانست به مرحله یک شانزدهم راه پیدا کند. او در مرحله یک شانزدهم نهایی رقیب قزاقستانی را با نتیجه 6 بر 5 از پیشرو برداشت تا در مرحله یک چهارم نهایی با کماندار اندونزیایی به رقابت بپردازد.
مسئولان ایران به نعمتی گفتند هنگام صرف ناهار است و مرحله بعدی ساعت 14 به وقت محلی آغاز میشود نعمتی هم با همین تصور برای صرف ناهار محل تیراندازی را ترک کرد که یکباره میلاد وزیری یکی از اعضای تیم با سراسیمگی به محل آمده و به نعمتی اعلام کرد رقبا در حال رقابت هستند، نعمتی را به محل برگزاری مسابقه آوردند اما کار از کار گذشته بود و نبود نعمتی به منزله انصراف او محسوب شد و مذاکره مسئولان یارارن با داور برای حضور نعمتی پشت خط نتیجه نداد و با اینکه حریف وی تنها یک تیر زده بود، داور کار را برای نعمتی تمام شده اعلام کرد.»
پس از این اتفاق طبق معمول همیشه شاهد اظهار نظرهای متفاوت از سوی مسئولان هستیم و هر کدام تلاش دارند این اتفاق را عادی و معمولی جلوه دهند و در نهایت هم نعمتی خود مسئولیت این اتفاق را برعهده گرفت.
مریم دباغ، نایب رئیس فدراسیون تیروکمان پیش از همه اظهار نظر کرد و گفت: از این اتفاقات پیش میآید. ما در تایم اشتباه کردیم. به ما اعلام کردند که وقت استراحت است اما به نظر میرسد در اعلام تایم اشتباه کردند از این اتفاقات پیش میآید.
دباغ که به عنوان سرپرست بانوان در این اعزام حضور دارد به تنها موردی که فکر نمیکند مقصر بودن خودش است در حالی که اصغر رحیمی، معاون سرپرست کاروان ایران در بازیهای آسیایی این مورد را یکی از وظایف سرپرستان عنوان کرده است.
زهرا نعمتی در گوشهای تنها شوکه از حذف - عکس عنایت حسینیان اما مقصر این اتفاق چه کسی بود؟ سرمربی کره ای تیم ملی خودش را مقصر معرفی کرده و گفته باید زمان بندی بهتری انجام می داد: ۳۰ ثانیه به محل مسابقات دیر رسیدیم و طبق قانون زمانی که سوت مسابقات زده میشود، دیگر ا مکان شرکت در این مسابقات برای کماندار وجود ندارد.
برای ورزشکاری که حاصل سالها تمرین را در لحظاتی اینچنینی برباد رفته میبیند آیا هیچ مسوول یا مدیری وجود دارد که خود را در قبال این بی توجهی متعهد بداند و اعلام استعفا کند؟ مسولئیت چنین حذفی با چه کسی است؟
وقتی جواب سرپرست اعزام شده این است که «از این اتفاقات پیش میآید» باید به او گفت شما به تور گردشگری نرفتهاید، شما با ورزشکاران اعزام شده اید که این اتفاقات پیش نیاید والا دلیل حضور شما چیست؟
مطرح شدن بحث 30 ثانیه تاخیر هم گویا بیشتر برای کم اهمیت نشان دادن فاجعه و پاس دادن نقص خودمان به سخت گیری بیش از حد عوامل برگزار کننده است.
پرسش این است: ورزشکار تمام ذهن و جسم خود را متمرکز مسابقه کرده است چه کسی باید به فکر زمان و دیگر اتفاقات مرتبط با آن باشد؟ قطعا این وظیفه خود ورزشکار نیست (حتی اگر نعمتی خود را مقصر بداند).
از رئیس فدراسیون، نائب رئیس فدراسیون، سرپرست تیم بانوان و مربی خانم نعمتی همگی مقصرند اما زهرا نعمتی بی تقصیر است، امیدوارم که او را به مصاحبه اجباری راضی نکنند تا تمام تقصیرات را بر عهده بگیرد!
سعید آذری مدیرعامل باشگاه ذوب آهن در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشته است :« سرکار خانم زهرا نعمتی، اگرچه خود شما هم باید ساعت دقیق مسابقه خود را چک میکردید ولی بنده به عنوان یک مربی سابق و ورزشکار سابق از شما از طرف مدیران فدراسیون، مربیان شما، ریاست محترم فدراسیون و سرپرست تیم اعزامی عذر خواهی میکنم، باز هم بگذاریم بگذرد، نبردن دستکش بوکس، عدم اطلاع از زمان مسابقه و دیگر شاهکارهایی از این دست را گذاشتیم بگذرد که به اینجا رسیدیم. شاید وقتی دیگر، طلایی دیگر در انتظار شما قهرمان شایسته ایران باشد.»
اگر در ژاپن بود، عذرخواهی از مردم حداقل کاری بود که مدیران انجام میدادند زیرا که قبول اشتباه و مسئولیتپذیری در چنین زمانهایی، حداقل کار یک مدیر با وجدان و متعهد است.
کدامیک استعفا خواهند داد؟ رئیس فدراسیون تیراندازی، نائب رئیس، سرپرست بانوان یا سرمربی؟ امیدوارم زهرا نعمتی نباشد!
پی نوشت: زهرا نعمتی به دلیل آمادگی بالا و حضور موفق در مسابقات پیشین یکی از شانسهای مدال کاروان ورزشی ایران بود، او نخستین زن در تاریخ ورزش ایران است که موفق به کسب مدال طلا در سطح بازیهای جهانی المپیک و پارالمپیک شده است. در مراسم کمیته بینالمللی المپیک در سال 2013 سن پترزبورگ روسیه مفتخر به دریافت جایزه معتبر ورزشکار برتر پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن از سوی «بنیاد بینالمللی اسپورت آکورد» شد.
ورزشکاران ایران در روز چهارم بازیهای آسیایی 2018 در رشتههای مختلف با حریفان خود به رقابت پرداختند که حاصل تلاش آنها کسب سه طلا و یک برنز بود. در رقابتهای امروز میرهاشم حسینی در تکواندو و محمدعلی گرایی و حسین نوری در کشتی فرنگی طلا گرفتند و مهلقا جامبزرگ در تیراندازی به مدال برنز دست یافت.
کاروان ایران با این چهار مدال، یک رتبه در جدول توزیع مدالها صعود کرد و پس از چین، ژاپن و کره جنوبی و بالاتر از اندونزی در رده چهارم قرار گرفت.
لیست 10 کشور برتر در جدول مدالها در زیر آمده است:
وینی هارلو «Winnie Harlow» متولد ۲۷ جولای سال ۱۹۹۴ در شهر تورنتو، ایالت انتاریو، کانادا است. او مدل، سخنگو و فعال اجتماعی است که در مسابقات تلویزیونی «America’s Next Top Model» جزو ۱۴ نفر برتر شد. وینی هارلو ««Winnie Harlow» متولد ۲۷ جولای سال ۱۹۹۴ در شهر تورنتو، ایالت انتاریو، کانادا است. او مدل، سخنگو و فعال اجتماعی است که در مسابقات تلویزیونی «America’s Next Top Model» جزو ۱۴ نفر برتر شد.
وینی هارلو نه به تنها به خاطر استعدادهایی که دارد، بلکه به دلیل مشکل پوستی اش با نام «پیسی» شناخته شده است. در سن چهار سالگی بیماری او، بدون رنگ دانه بودن برخی از نواحی بدنش تشخیص داده شد اما این مشکل پوستی باعث نشد که او خودش را از مردم پنهان کند، بلکه از آن فاکتور استفاده کرد و درخشید. او به دلیل این بیماری در دوران مدرسه مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار می گرفت. القابی نظیر گورخر یا گاو باعث می شد که او بارها و بارها مدارسش را عوض و در دوران دبیرستانی به کل مدرسه را ترک کند.او همچنین در موزیک ویدیوهای سلبریتی های معروفی چون بیانسه یا امینم حضور داشته و در مراسم های مد و فشن برنده جوایز بسیاری شده است.
او در حال حاضر در اینستاگرامش ۴ میلیون فالوور دارد که نشان از شهرت و محبوبیت جهانی او می باشد.مصاحبه ای از او را که با CNN انجام داده، در اینجا برایتان آورده ایم تا با این مدل منحصر بفرد، که قوانین مادلینگ را زیر پا گذاشته، بیشتر آشنا شوید.
چگونه با این بیماری در کودکی مقابله کردی؟
بچه های مدرسه همیشه مرا مسخره می کردند. آنها به من می گفتند که شبیه گاو و زرافه هستم. حرف های آنها مرا آزار می داد، از این رو تصمیم گرفتم که مدرسه را رها کنم. به نظرم این یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود.
با دور شدن از محیط مدرسه من حس دیگری نسبت به خودم پیدا کردم. من یاد گرفتم که بدون توجه به نظرات دیگران، خودم را دوست داشته باشم. در واقع حس شجاعتی در من بیدار شد تا قدرت این را پیدا کنم که در مقابل تمام موانعی که بر سر راهم قرار می گیرد، مقابله کنم.
اکنون خودت را در چه جایگاهی می بینی؟
من از این که توانستم قوانین استاندارد دنیای مد و فشن را بشکنم، خوشحالم اما مطلقا دوست ندارم که یک الگو برای دیگران باشم. من خودم هستم، زندگی شخصی خودم را دارم و بدون شک اشتباهاتی را نیز مرتکب می شوم. من دوست ندارم که دیگران تمام و کمال از من تقلید کنند، اما از این که الهام بخش آنها باشم، خوشحالم.
آیا می توانی به راحتی در مورد بیماری ات صحبت کنی؟
در واقع من عاشق اینم که در مورد بیماری ام صحبت کنم. این را جدی می گویم. این احساس در من آنقدر شدید است که امیدوارم روزی آن را ترک کنم.
چگونه به صنعت مد و فشن راه پیدا کردی؟
راستش را بخواهید من هیچوقت فکر نمی کردم که روزی به این حرفه راه پیدا کنم. در حقیقت، من دوست داشتم که یک ژورنالیست بشم اما پس از مصاحبه ای که با یکی از عکاسان با نام «Shannon Boodram» در تورنتو داشتم، تصمیم به این کار گرفتم. در واقع او بود که مرا تشویق به این کار کرد. از همان زمان تصمیم گرفتم از طریق شبکه های اجتماعی خودم را به مردم معرفی کنم.
زمانی که تبلیغات مسابقه «مدل بعدی برتر آمریکا» را دیدم، از هوادارانم خواستم تا تایرا بنکس، مجری این برنامه، را روی عکس من تگ کنند تا او هم عکس های مرا ببیند. همین اتفاق هم افتاد. من باورم نمی شد اما در نهایت برای سیزن ۲۱ این شو انتخاب شدم. پس از این که تایرا شانس دیده شدن را به من داد، حال نوبت من بود که بدرخشم.
از طرف دیگر، خواهر کوچک ترم در فیس بوک صفحه ای برای من باز کرد که آن هم در دیده شدن من بی تاثیر نبود. طراحان زیادی از طریق فیس بوک مرا شناختند و برای همکاری با من تماس گرفتند.
از همکاری ات با عکاس مشهور، نیک نایت، برایمان بگو.
من هیچوقت خودم را یک مدل نمی دیدم چون این کار را تنها برای سرگرمی و از روی علاقه شخصی ام انجام می دادم. یک روز در ایمیل هایم پیغامی از نیک نایت دریافت کردم. او از من خواست تا با او قرار ملاقاتی بگذارم. ما در لندن یکدیگر را ملاقات کردیم و تصمیم گرفتیم که با هم همکاری کنیم.
من همکاری های موفق آمیزی را با نیک داشتم. مثلا سال گذشته او از من به عنوان مدل برند دیزل عکاسی کرد. دیدار من با نیک نایت اعتماد به نفس زیادی را در من ایجاد کرد تا کارم را به عنوان مدل به صورت حرفه ای ادامه دهم.
البته خاطرات تلخی هم از او دارم. به عنوان مثال یک بار در پشت صحنه فشن شو لندن نشسته بودم که نیک مرا صدا کرد و به من گفت: «یک عکس خوب از تو دیده اید، بیا تا نشانت بدم.» من هم به دنبال او رفتم. اما زمانی که او عکس را نشانم داد، دیدم که تصویر یک گاو است. من در آن لحظه آنقدر عصبانی شدم که بدون حرفی اتاق را ترک کردم.
آیا در صنعت مد و فشن تبعیض یا تعصب خاصی وجود دارد؟
به نظر من تغییرات مثبتی در این صنعت رخ داده اما هنوز هم استانداردهای زیادی در مورد زیبایی وجود دارد. من دوست دارم که چهره های متفاوتی را روی جلد مجلات، در فیلم ها یا حتی روی بیلبوردها ببینم و به نظرم حال زمان آن است که این اتفاق بیافتد و ما با چهره هایی متفاوت از نقاط مختلف جهان آشنا شویم.
آیا در صنعت مد و پوشاک نشانه ای از آزادی بیان می بینی؟
به نظر من بیشترین آزادی این است که ما آنطور که می خواهیم خودمان را نشان می دهیم و به همه ثابت می کنیم که زیبایی استاندارد خاصی ندارد و می تواند فرم های مختلفی به خود بگیرد.
شبکه های اجتماعی چه تاثیری در تغییر مفهوم زیبایی داشته اند؟
به نظر من بسیار تاثیرگذارند. اگر شبکه های اجتماعی به درستی استفاده شوند، مردم قادر خواهند بود با یکدیگر ارتباطی مثبت برقرار کنند و ایده هایشان را با هم به اشتراک بگذارند. مثلا من نظرات و پیشنهادهایم را از این طریق با مردم در میان می گذارم، آنها نیز از من ایده می گیرند و این اتفاق خوبی ست که به آن امید دارم. من از کپی کردن کورکورانه حمایت نمی کنم اما حامی تقلیدی هستم که با خلاقیت همراه باشد.
آیا می توانی آینده صنعت مد را پیش بینی کنی؟ این که چه مدل هایی چهره محبوب خواهند شد؟
۱۰۰% خیر. اما هر چیزی که باشد، من سعی می کنم که جایگاهم را به عنوان بهترین ها در صنعت مد و فشن حفظ کنم.
چه آرزویی در سر دارید؟
یکی از بزرگ ترین آرزوهایم این است که در شو ویکتوریا سیکرت حضور پیدا کنم.
جلسه فوقالعاده و فوری هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی با حضور علیاکبر ولایتی تشکیل شد و با تصمیم اعضاء فرهاد رهبر از ریاست دانشگاه آزاد اسلامی عزل شد.
به گزارش «انتخاب»؛ جلسه فوقالعاده و فوری هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی با حضور علیاکبر ولایتی تشکیل شد و با تصمیم اعضاء فرهاد رهبر از ریاست دانشگاه آزاد اسلامی عزل شد.
تهرانچی با تصمیم هیأت امنای دانشگاه به عنوان سرپرست دانشگاه آزاد اسلامی معرفی شد.
عمو فردوس گرامی و بزرگوار، سلام و درودم نثار تان. محبت تان را ارج می گذارم. ما در یک خطه ی تمدنی به افقی نگاه می کنیم که مال همه ی ما، مال انسان، مال فرزندان خوب و نازنین ماست. ما با رویایی ساختن یک تمدن الگویی و نمونه می توانیم با جهان متمدن و رویاساز خود هماهنگ شویم. برای شما، برای همه ی عزیزان دنیای خود، آرزوی خوشی و کامیابی دارم. امیدوارم بتوانم روزی از مقدمت در کابلی زیباتر و بامیانی آرام تر پذیرایی کنم.
عزيز رويش برترين معلم جهان و نامزد نوبل معلمى كانديداى انتخابات پارلمان افغانستان شد. فردوس حاجيان نامزد نوبل آموزش در گفتگوى كوتاهى گفت:"عزيز رويش مرد دانش و عمل است.شرايط مساله مندى منطقه را خوب مى شناسد و براى آموزش افغانستان و نيز آموزش منطقه تلاش هاى گسترده اى داشته است.تاسيس مراكز آموزشى مدرن در افغانستان از جمله تلاشهاى عملى اوست.او زخم جنگ را با خود حمل مى كند و بر اين باور است كه ارزش مقابله با جنگ را كسى درك مى كند كه جنگ را ديده باشد. دکتر فردوس حاجیان تصریح کرد : انتخاب عزيز رويش مى تواند كمك موثرى به پيشبرد اموزش جهانى ، جلب توجه مجامع جهانى براى رفع فقر و محروميت باشد.وقتى او را در هتل آتلانتيس دوبى و همايش برترين معلمان جهان ديدم جز دانش معرفت ، مهربانى و پرچمدارى صلح چيز ديگرى در او نيافتم.
رضا: نه خاله شوخی کردم، عکس بگیر ولی صورتمون نیفته.
باشه هر طور شما دوست دارید.
علی: خاله بیا خونه ما رو ببین.
رضا: خاله اول بیا خونه ما.
حسن: خاله مامانم مریضه بیا ببینش.
آفتاب داغی بر دل زمین می تابد؛ زمین اینجا شاید روزگارانی داغ تر از امروز هم بود، روزگاری که کوره های آجر پزی به راه بودند، زمانی که زندگی اینجا تب و تاب دیگری داشت، زمانی که داغی کوره ها، زنان و مردان ساکن کوچه پس کوچه ها را دلگرم می کرد.
از بلوار که وارد خیابان اصلی می شویم سروکله سازه های بلند که بیشتر به شکل مناره هستند، پیدا می شود، باورش سخت است که آنچه روزی خود دلیلی بر رونق این منطقه از شهر بوده است اینک بی رونق و بی رمق در زیر آفتاب داغ تابستان زندگی سخت کودکان، زنان و مردانی را به نظاره نشسته است که رنج و درد از سر و رویشان هویدا است.
اینجا کوره های آجرپزی دولتخواه جنوبی است البته زمانی کوره بودند و آنچه امروز از آنها یاد می شود کوره پس کوره است. پسرها در خیابان اصلی مشغول بازی هستند و زنان و دختران با چادرهای مشکی زیر سایه آپارتمان های که روبروی کوره ها هستند نشسته اند، تا ما را می بینند پسرها دو می زنند و زنان نیز با گامهای سریع خودشان را به ما می رسانند، رضا 5 ساله است، حسن 16 ساله، علی 9 ساله و بقیه هم یا کوچکتر هستند و یا بزرگتر، چه فرقی می کند همسن باشند یا نه، دردشان مشترک است.
دوربین ها را که می بییند می گویند عکس نگیرید اما خیلی زود منصرف می شوند و خودشان با دست هایشان صورت هایشان را می پوشانند و می گویند عکس بگیرید. وارد محوطه کوره ها می شویم، تعداد آدم ها بسیار بیشتر از اتاق های است که نامش را خانه گذاشته اند.
فاطمه با دخترانش شش ماه است که ساکن این اتاقک ها شده اند، می گوید قبلا در محله مرتضی گرد در اتاقی زندگی می کردیم که آنجا آب و برق نبود و برای همین جمع کردیم و اینجا آمدیم.
فاطمه می گوید: چهاردختر دارم، یکی از آنها ازدواج کرده است و دختری 7 ساله دارد که دخترش لال است، دکترها می گویند لکه خونی روی مغزش است که باید با عمل جراحی برداشته شود تا مشکل اش حل شود و چون هزینه عمل را نداریم این بچه همینطوری لال مانده است.
دختر فاطمه می گوید: با مردی که دو زن و شش فرزند داشت ازدواج کردم که 6 - ۷ ماه است من و دخترم که لال است را به خانه مادرم آورده است و حتی خرجی برای بچه مریض من نداده است، خبری ازش ندارم و فکر کنم کلا ما را فراموش کرده است. من و بچه ام هم اتاقی در جوار مادرم کرایه کرده ایم و فعلا اینجا زندگی می کنیم، هیچ منبع درآمدی هم ندارم و فعلا پدرم با کارگری خرج ما را هم می دهد.
فاطمه ادامه می دهد: شوهرم کارگر است یک روز کار هست و ده روز کار نیست، ماهی 300 هزار تومان باید بابت اجاره دو اتاق پرداخت کنیم، یکی از دخترهایم هم رفته و برگشته و طلاق گرفته، آن یکی هم که با یک بچه برگشته و معلوم نیست باید چکار کنیم، اگر کار باشد خودم و دخترهایم کار می کنیم ولی کار نیست.
آن طرف تر از خانه فاطمه زنی لاغر اندام با چوبی در دست دنبال پسربچه اش افتاده است و با فریادهای بلند می گوید "بیارش خونه و بهش دست نزن و الا بعدازظهر که بابات برگشت خونه میگم تا می تونه کتکت بزنه"؛ پسرک هم همانند اسبی چموش سربالایی و سرازیری های کوره پس کوره را می پیماد و توجه نمی کند.
پایین تر از خانه فاطمه چنداتاق در جوار هم هستند و ربروی یکی از آنها اسبی نگهداری می شود، سرازیری را پایین می رویم دختر بچه ای که از شدت نور آفتاب نمی تواند چشمانش را باز کند با دستانش اشاره می کند که خاله آنجا نرو خطرناکه.
یکی از اتاق ها اصطبل است که دو تا سه اسب در آن نگهداری می شود و صاحب اصطبل هم در جوارش در اتاقی با خانواده زندگی می کند.
علی اکبر پسر بچه ای است که با تفنگش از ابتدای بازدید با ماست، شیطنت هایش شیرین است و راه بلد ما شده است، کنار خانه علی اکبر؛ دختر نوجوانی مشغول آشپزی است. طاهره قوچانی است و 17 ساله، زیبا و خوش سرزبان است. طاهره می گوید: تک دختر هستم و یک برادر کوچکتر از خودم دارم، پدر و مادرم قوچان زندگی می کنند، دو سال است که با مرتضی نامزد کرده ام و الان برای سرکشی به نامزد و مادر شوهرم به اینجا آمده ام، مرتضی الان سرکار است و شب به خانه می آید و هم اینکه بتوانیم اتاقی همین جا و نزدیک مادر شوهرم اجاره کنیم عروسی می کنم، دلم بچه می خواهد ولی به مرتضی هم گفته ام تا خانه ای از خودمان نداشته باشیم بچه دار نشویم.
علی اکبر می گوید: خاله از من با تفنگم عکس می گیری، عکس را که می گیرم می گوید خاله من فقط دو تا تیله دارم، دفعه بعد که اومدی برام تیله میاری.
خانم چراغی، رئیس سرای محله دولتخواه جنوبی می گوید: بعضی از این خانواده ها 25 تا 30 سال است که ساکن این کوره پس کوره ها هستند، دغدغه اصلی ما مهارت آموزی برای زنان و دختران ساکن این اتاقک ها است. تعدادی از زنان ساکن این اتاق ها سرپرست خانوار هستند که هیچگونه منبع درآمدی نیز ندارند.
وی ادامه می دهد: در حال حاضر هزار مددجو داریم که آموزشهای همانند ساخت زیورالات را برایشان آغاز کرده ایم ولی در هر صورت برای برگزاری کلاسهای آموزشی جهت خوداشتغالی این زنان نیاز به مکان و بودجه داریم که متاسفانه در حال حاضر چنین امکانی در اختیار ما گذاشته نشده است.
خیریه فدک چندماهی است که در این محله مشغول فعالیت های حمایتی از این خانواده هاست. یکی از پزشکان این خیریه می گوید: مشکلات جنسی، پوستی و اعتیاد در میان ساکنان بیداد می کند و ما سعی کرده ایم در مرحله اول از نظر سلامت جسمی تمامی افراد را تحت درمان قرار دهیم و در مرحله بعد به کارهای فرهنگی و آموزشی بپردازیم که همراهی افراد نیز تاکنون خوب بوده است.
وی گفت: بخشی از بیماریهای جنسی و پوستی که افراد به آن مبتلا شده اند به دلیل عدم آگاهی و فقدان آموزش بوده است که سعی کرده ایم در این راستا آموزش های لازم را داشته باشیم.
از محله دولتخواه جنوبی به دولتخواه شمالی می رویم، سازه های دو طبقه که نمی توان اسم آنها را آپارتمان گذاشت در زمینی وسیع واقع شده اند.
سونیا با توپش می دود و پسر بچه ها دنبالش می دوند، می ایستد و در گوشه حیاط با آن چشمان زیبایش به ما زل می زند، مادرش جلو در اتاقشان می گوید سونیا توپ را برای چی برداشتی؟ زود باش توپ پسرها را برگردان، از سر بی میلی توپ را می اندازد و می آید دامن مادر را می گیرد.
مادر سونیا می گوید: سه فرزند دارم، سونیا که سه سال دارد، خواهرش دنیا که 9 ماه دارد و یکی هم تو راهی دارم که 5 ماه دیگر به دنیا می آید.
پدر سونیا، کارگر ساختمانی است که مشکل خدمت سربازی دارد و اگر مشکلش حل نشود یک ماه دیگر باید به خدمت برود. او می گوید: سبزواری هستم علاوه بر اینکه خرج و هزینه های زن و بچه خودم را می دهم هزینه دو خواهر و مادرم را چون پدرم فوت کرده است هم می دهم. برایشان در مرتضی گرد اتاقی اجاره کرده ام و آنجا زندگی می کنند اگر به خدمت بروم معلوم نیست تکلیف زن و بچه و مادرم و خواهرهایم چه می شود.
یکی از خیرین که در این بادید ما را همراهی می کرد، گفت: گاهی اینقدر فقر و نداری فشار می آورد که خیلی ها اقدام به فروش نوزادشان در بیمارستان ها می کنند و حتی هنگامی که جنین است و در شکم مادر است اقدام به فروشش می کنند بارها با آنها صحبت کرده ام و از این کار منصرف شان کرده ام.
سکینه، مادربزرگ سونیا است 47 سال سن دارد و با بغض می گوید: 6 فرزند دارم چند سال قبل به سرطان سینه مبتلا شدم که بعد از شیمی درمانی، بهبود یافتم و بعد از آن دو بچه دیگر به دنیا آوردم که یکی از آنها در یکی از مراکز بهزیستی به دلیل مشکلات جسمی که دارد نگهداری می شود، بارها به بهزیستی مراجعه کرده ام که فرزندم را به خودم تحویل دهند اما آنها می گویند نمی دهیم.
او ادامه می دهد: درست است شوهرم کارگر است و یک اتاق دارم اما من مادرم و از اینکه فرزندم کنارم نیست غصه می خورم به مسئولان بهزیستی گفته ام که دخترم را تحویلم دهید خودم بیماریش را درمان می کنم اما آنها این کار را نکردند و مدام در حال رفت و آمد هستم تا موفق شوم فرزندم را خودم بزرگ کنم.
طوبی گوشه حیاط ایستاده است، زنی تقریبا مسن که صورتی آفتاب سوخته دارد و شاید یک تا دو دندان در دهانش باشد.
او می گوید: وقتی 17 سالم بود مادرم به سرطان مبتلا شد و برای هزینه های درمانش من را به یک مرد افغانی که 20 سال از من بزرگتر بود با قیمت 4 میلیون فروخت، 4 پسر و 2 دختر دارم که یکی از پسرهایم ازدواج کرده است و همین اتاق بغلی خودم می نشیند.
طوبی در حالیکه موهایش را زیر شالش مخفی می کند، می گوید: 4 سال قبل به شیشه اعتیاد پیدا کردم، شوهرم من را از خانه بیرون کرد و گفت تا ترک نکنی به خانه راهت نمی دهم ،4 سال بدور از فرزندانم و خانه و زندگیم بودم در پارک ها و خیابان ها کارتن خواب بودم، 6 ماه قبل تصمیم به ترک گرفتم و به یکی از کمپ های که خودشان با هزینه های خودشان اقدام به ترک می کردند رفتم و دوماه است که پاکم و به خانه برگشتم، می خواهم کنار بچه هایم باشم و هرگز دیگر لب به مواد نمی زنم.
تمام دغدغه و نگرانی طوبی درست کردن دندانهایش است.
از در حیاط بیرون می آییم که راهی شویم، بچه ها در زمین جلو خانه در حال بازی هستند، شاید فارغ از فقری که با تمام وجود لمسش می کنند و شاید هم ...
سید ضیاء الدین دری کارگردان مجموعه های کلاه پهلوی و کیف انگلیسی درگذشت.
به گزارش روز جمعه ایرنا، نوید دری فرزند سید ضیاء الدین دری در گفت و گو با ایرنا خبر درگذشت پدرش را تایید کرد.
وی گفت: پدرم دقایقی پیش در بیمارستان ابوعلی سینای شیراز درگذشت.
سید ضیاءالدین دری (زادهٔ 29 تیر 1332 - تهران) کارگردانی مجموعه های تاریخی مثل کیف انگلیسی، کلاه پهلوی و کمند خاطرات را برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران انجام داده بود.
وی فیلمهای سینمایی دبورا، سینما سینماست، عشق ممنوع و باد و شقایق را نیز در کارنامه فیلمسازی خود دارد.
روفسور مجید سمیعی درتاریخ 29 خرداد 1316 در شهر تهران و در خانواده ای فرهیخته چشم به جهان گشودند.ایشان پس از اتمام تحصیلات دوره دبیرستان در ایران راهی کشور آلمان شدند و در دانشگاه ماینتز در رشته پزشکی مشغول به ادامه تحصیل گردیدند. نظر به موفقیتهای علمی ایشان در دوران تحصیلات پزشکی و کسب عالیترین نمرات ممکن در امتحانات پایان دوره پزشکی، جایزه ویژه وزارت علوم ایران برای برترین دانشجویان ایرانی مقیم اروپا به ایشان تعلق گرفت. پس از فراغت از تحصیل در رشته پزشکی و همچنین اتمام تحصیلات ثانوی در بیولوژی، ایشان تحصیلات تخصصی خود در رشته جراحی مغز و اعصاب را در دانشگاه ماینتزآغازنمودند و در سال 1970 موفق به دریافت مدرک بورد تخصصی این رشته از کشور آلمان شدند.
در آوریل 1970 و تنها در سن 32 سالگی ایشان موفق به دریافت عنوان دانشیاری در رشته جراحی مغز و اعصاب گردیدند و فعالیت خویش را بعنوان معاون دپارتمان جراحی مغز و اعصاب دانشگاه ماینتز ادامه دادند. یکسال بعد و در سال 1971 ایشان موفق به دریافت عنوان استادی (پروفسور) در رشته جراحی مغز و اعصاب گردیدند. در این سال پیشنهاد عنوان استادی و ریاست دپارتمان رشته جراحی مغز و اعصاب دردانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتی کنونی) به ایشان داده شد. لیکن ایشان جهت ادامه فعالیت علمی خود در دانشگاه ماینتز از پذیرش این سمت مهم امتناع نمودند. در سال 1977 ایشان ریاست دپارتمان جراحی مغز و اعصاب در بیمارستان نورداشتات در هانوفر آلمان را پذیرفتند، سمتی که ایشان تا سال 2003 عهده دار آن بودند. پس از چندین پیشنهاد برای ریاست دپارتمان های جراحی مغز و اعصاب از طرف دانشگاههای لایدن هلند و ماینتز آلمان ، ایشان در نهایت سمت استادی جراحی مغز و اعصاب دانشگاه پزشکی هانوفر (MHH) را در سال 1988 پذیرفتند. از سال 1996 ایشان ریاست هر دو دپارتمان جراحی مغز و اعصاب در بیمارستان نورداشتات و دانشگاه پزشکی هانوفر را عهده دار شدند. در سال 2000 پروفسور سمیعی موسسه بین المللی علوم اعصاب را در هانوفر بنیان نهادند و ریاست آنرا برعهده گرفتند. در سال 2003 ایشان بازنشستگی خود از ریاست دپارتمانهای جراحی مغز اعصاب در بیمارستان نورد اشتات و دانشگاه پزشکی هانوفر را اعلام نموده و خود را وقف توسعه موسسه بین المللی علوم اعصاب نمودند. در سال 2004 پروفسور سمیعی همچنین ریاست موسسه بین المللی علوم اعصاب چین واقع در دانشگاه پزشکی پایتخت (Capital Medical University) در پکن را نیز تقبل نمودند. در سال 2010 ساخت موسسه بین المللی علوم اعصاب ایران در تهران برنامه ریزی و عملیات ساختمانی آن آغاز گردید. پروفسور مجید سمیعی بیانگذار و رئیس موسسه بین المللی علوم اعصاب ایران میباشند که در آینده نزدیک راه اندازی خواهد شد.
اهتمام پروفسور سمیعی به آموزش و پیشبرد رشته جراحی مغز و اعصاب یکی از جنبه های بسیارمهم و برجسته در فعالیتهای علمی ایشان می باشد. ایشان از آغاز فعالیتشان بعنوان پروفسور جراحی مغز و اعصاب، کوشش وتوجه ویژه ای به آموزش جراحان مغز و اعصاب درسراسر جهان داشتند. ایشان از سال 1971 دوره های منظم سالانه یا دوسالانه آموزش جراحی میکروسکوپی مغز و اعصاب (میکرونوروسرجری) را در دانشگاه ماینتز برگزار می نمودند. پروفسور مجید سمیعی همچنین در سال 1979 نخستین دوره آموزشی جراحی قاعده جمجمه در جهان را در هانوفر پایه گذاری نمودند. علاوه بر دوره های منظمی که ایشان در آلمان برگزار می نمودند، دوره های آموزشی مشابه دیگری نیز درسایر کشورها در سراسر جهان جهت ارتقای دانش جراحان مغز و اعصاب توسط ایشان پایه گذاری و برگزار گردید. در سال 2004 ایشان بعنوان رئیس موسسه بین المللی علوم اعصاب چین دوره بین المللی سالانه جراحی مغز و اعصاب بالینی را سازماندهی وبنیانگذاری نمودند. در سال 2004 سازمان تامین اجتماعی ایران ریاست دپارتمان جراحی مغز و اعصاب بیمارستان میلاد تهران را به پروفسور مجید سمیعی پیشنهاد نمودند.ازآن پس وبه رهبری ایشان، دوره های آموزشی منسجم و جامعی برای کارکنان دپارتمان برنامه ریزی و اجرا گردید که نتیجه آن تبدیل این دپارتمان به یکی از توسعه یافته ترین و پیشرفته ترین مراکز جراحی مغز واعصاب بوده است. از سال 2006 پروفسور سمیعی سمپوزیوم بین المللی جراحی مغز و اعصاب را بطور مستمردر تهران و به رهبری خود بنیاد نهادند.
پروفسور مجید سمیعی ریاست و عضویت در گروه بنیانگذاری بسیاری از جوامع و موسسات بین المللی را بر عهده داشته اند. پروفسور سمیعی در طی دوران زندگی علمی خویش مقامهای علمی بسیاری را در قالب استادی افتخاری، دکترای افتخاری و استاد میهمان ازدانشگاههای سراسر جهان کسب نموده اند. ایشان همچنین سخنرانی های افتخاری و سخنرانی های یادبود بسیاری نیز ایراد نموده اند. ایشان عضویت افتخاری بسیاری از آکادمیهای ملی علوم پزشکی وهمچنین جوامع جراحی مغز و اعصاب ملی، بین المللی و قاره ای را دارا می باشند. ایشان تا کنون جوایز، افتخارات ومدالهای ارزشمند و گرانبهای ملی و بین المللی بسیاری را کسب کرده اند. ایشان میهمان افتخاری دربسیاری از گردهمایی های جراحی مغز و اعصاب بوده اند و به عنوان سخنران ویژه و مدعو، بیش از 1000 سخرانی در کنگره های بین المللی ایراد نموده اند.
پس از انتخاب پروفسور سمیعی به سمتهای ریاست درجامعه جراحی مغز و اعصاب آلمان، جامعه جراحی قاعده جمجمه آلمان، جامعه بین المللی جراحی قاعده جمجمه، گروه بین المللی مطالعات قاعده جمجمه و جامعه جراحی پلاستیک و ترمیمی آلمان، ایشان در سالهای 1997 تا 2001 به سمت ریاست فدراسیون جهانی انجمنهای جراحی مغز و اعصاب (WFNS) انتخاب گردیدند. در سال 1998 ایشان بنیاد فدراسیون جهانی انجمنهای جراحی مغز و اعصاب (WFNS) را بنیان نهادند. پروفسور سمیعی از سال 2001 به عنوان رئیس افتخاری فدراسیون جهانی انجمنهای جراحی مغز واعصاب (WFNS) و همچنین رئیس بنیاد این مجمع ایفای نقش نموده اند.
در سال 2011 فدراسیون جهانی انجمنهای جراحی مغز واعصاProfessor Madjid Samii ب (WFNS) پروفسور سمیعی را بعنوان سفیراین فدراسیون درآفریقا منصوب نمود که بنیانگذاری پروژه بسیار مهم "آفریقا 100" جهت ارتقای دانش جراحی مغز واعصاب در سراسر این قاره از ابتکارات ایشان در این سمت بوده است.
پروفسور سمیعی ادیتور، عضو گروه ویراستاری و ادیتورافتخاری بسیاری از مجلات پزشکی هستند. ایشان تا کنون 17 کتاب در رشته جراحی مغز و اعصاب منتشر نموده اند. کارهای علمی ایشان همچنین در قالب بیش از 500 مقاله علمی منتشر شده است.
یکی از مهمترین دستاوردهای مهم پروفسور سمیعی، آموزش بیش از 1000 جراح مغز و اعصاب از سراسر جهان می باشد که اغلب این جراحان در کشورهای خود دارای مراتب بالای علمی ، اجرایی و آموزشی هستند. در سال 2002 دوستان و شاگردان ایشان جامعه بین المللی جراحی مغز و اعصابی به نام "کنگره بین المللی جراحان مغز و اعصاب پروفسور مجید سمیعی (MASCIN)" را بنیان نهادند. این جامعه سپس به "جامعه بین المللی جراحان مغز و اعصاب پروفسور مجید سمیعی (MASSIN)" تغییر نام یافت.
در سال 2011 فدراسیون جهانی انجمنهای جراحی مغز و اعصاب (WFNS) در اقدامی بیسابقه، مدال افتخار این فدراسیون به همراه جایزه 10000 یورویی خود که هر دو سال یکبار به برجسته ترین جراحان مغز و اعصاب از سراسر جهان اهدا خواهد شد را به افتخار پروفسور مجید سمیعی "مدال افتخار مجید سمیعی (Madjid Samii Medal of Honor)" نامگذاری نمود. نخستین جایزه و مدال افتخار مجید سمیعی در سال 2011 در کشور برزیل و همزمان با برگزاری مجمع این فدراسیون به پروفسور Maurice Choux از کشور فرانسه و استاد دانشگاه مارسی اهدا شد.
پروفسور مجید سمیعی در سال 1961 با مهشید سمیعی ازدواج نمودند و دارای دو فرزند می باشند. دختر ایشان امیره سمیعی در رشته اقتصاد تحصیل نمودند و پسر ایشان پروفسور امیر سمیعی، پروفسور مشهور جراحی مغز و اعصاب و معاون مرکز جراحی مغز و اعصاب در موسسه بین المللی علوم اعصاب هانوفر می باشند.
تصویری از INI که در شهر هانوفر آلمان واقع است
فعالیت های پروفسور مجید سمیعی
سمیعی در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی از عوامل اصلی توسعه جراحی قاعده جمجمه بود و همچنان به جراحی در این زمینه میپردازد. سمیعی از جراحان پیشرو مغز و اعصاب در زمینه جراحی میکروسکوپی داخل جمجمهای است. او ظرفیتهای جراحی میکروسکوپی در جراحی مغز را تشخیص داد و ابتدائاً وارد زمینه شوانومای زاویه مخچه – پل مغزی شد و در جراحی شوانوما به دستاوردی جهانی دست یافت. او روشهایی را تکامل داده که بدشکلی را به حداقل برساند و بر بیمار تمرکز کند تا برداشتن کامل تومور. او بسیار زود بر اهمیت جراحی به کمک عکس متمرکز شد و کارشناسی شناخته شده در زمینه تصویربرداری کاربردی و ساختاری در جراحی قشر مغز است. او به طرز موفقیت آمیزی در طول فعالیت خود ۱۲۰۰۰ بیمار را عمل کرده است. او صدها مقاله و ۱۷ جلد کتاب نوشته است. او در کنگرههای جراحی مغز و اعصاب جهان بعنوان سخنران مدعو شرکت میکند. سمیعی شاگردان زیادی تربیت کرده است که در کشورهای مختلف جهان به فعالیت در زمینه جراحی مغز و اعصاب مشغول هستند و هر ساله کنفرانسی را به افتخار سمیعی در یکی از کشورها برگزار میکنند.
سمیعی از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ رئیس فدراسیون جهانی جوامع جراحی مغز بوده است و در سال ۲۰۰۱ به پاس خدماتش به عنوان رئیس افتخاری این نهاد برگزیده شده است.
آی ان آی
تصویری از INI که در شهر هانوفر آلمان واقع است.
سمیعی در دهه ۱۹۹۰ یک مرکز خصوصی بین المللی علوم اعصاب (به انگلیسی: International Neuroscience Institute) را که به اختصار INI شناخته میشود، تأسیس کرد. بنای این مرکز برگرفته از شکل مغز است. این مرکز در شهر هانوفر آلمان واقع است و ریاست آن را مجید سمیعی و پسرش (امیر سمیعی) بر عهده دارند.
بیمارستان پروفسور سمیعی رشت
در اسفند ۱۳۸۷ با حضور گرهارد شرودر صدراعظم سابق آلمان در رشت ساخت «بیمارستان فوق تخصصی جنرال ۴۰۰ تختخوابی پروفسور سمیعی» آغاز شد. بخش جراحی مغز و اعصاب این بیمارستان با مرکز اعصاب آلمان همکاری خواهد داشت. این مرکز علاوه بر درمانی بودن فعالیت پژوهشی در زمینه مغز و اعصاب دارد. سمیعی بر مراحل ساخت این بیمارستان نظارت میکند. وی این بیمارستان را الگویی برای ایران خواند که خدمات بزرگی را در عرصه مغز و اعصاب ارائه خواهد کرد و مهمترین هدف از تأسیس بیمارستان ۴۰۰ تختخوابی فوق تخصص مغز و اعصاب در رشت را علاقه به دیار خود بیان کرد.
بنیاد فرهنگ و علم گیلان
در دی ماه ۱۳۹۱ مجید سمیعی وعده داد بنیاد فرهنگ و علم گیلان در رشت تشکیل شود این بنیاد با حضور فرهیختگان و دانشمندان گیلانی سراسر جهان در رشت راه اندازی میشود. تأسیس بنیاد فرهنگ و علم، امکان تحقیقات علمی و فرهنگی را فراهم میکند و برای فعالیتهای علمی جوانان گیلانی است که با کمک اساتید کشور و استان گیلان اداره میشود. سمیعی راهاندازی این بنیاد کمک و حمایت استاندار، نمایندگان مجلس و نماینده ولی فقیه استان گیلان را لازم و ضروری دانست. این بنیاد تاکنون راهاندازی نگردیده است.
مرکز تحقیقات سرطان شناسی رشت
در ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ عملیات اجرایی احداث بزرگترین مرکز تحقیقات سرطان شناسی خاورمیانه با حضور سمیعی در رشت با هدایت وی آغاز شد. این مرکز در سایت دانشگاه علوم پزشکی لاکان رشت در مدت دو سال ساخته خواهد شد. برای ساخت این مرکز در زمینی با مساحت ۴ هکتار و زیربنای ۲۰ هزار متر مربع ۶۵۰ میلیارد ریال هزینه میشود.
سمیعی با اشاره به کلنگ احداث مرکز بین المللی سرطان خاورمیانه در رشت گفت:
مطئمن هستیم این پروژه با سایر پروژهها متفاوت است و این مرکز در دو سال آینده با حضور همه مردم افتتاح میشود، مرکزی که اساس آن روی علم و دانش است.